...اهـــستـــــه به ســــــــــــــوِیــــــت قدم برمیدارم
...باهــــر قدم تپش قلـــبــم بیــشـــتر میشود
...انـــگار در حال پـــــروازم
...حالـــــــم دســــت خودم نیســـت
...میخواهــــم زودتر به تو بـــــرسم
...میخواهــــم انقــدر به تو نزدیک شوم تا نفس هایــــ گـــرمت با صورتم برخـــور کند
...انقـــدر که صدای قلبت را بشنوم
...انگـــاه دستانت را میگـــیــرم!!!
...در نگــــاهـــــــــت خیـــره میشـــوم
...اه...خدای من
...چقـــــدر این دستان مرا ارام میـــکند
...چقـــــدر این نگــاه به من ارامش میدهد
...مــــــــــرا در اغوش میکشِــــی
....اغــــوشت جاییست برای فـــرار از همه ی دلهره و نگرانی ها
...دیگــــــــــــــــــــر
...دیگـــــــــــر هیچ چیــــز نمیخواهم جز این!
...این اغــــوش متعلق به من بــاشـــد
...این نــــگـــاه از ان مــن بــاشـــد
...این دستان گرمت برای من بــاشــد
...بگو باز هم عین همیـــشه بگـــو
....باز هم در گوشم زمـــزمه کن
...زمــــزمه کن تا ارام گیرم
زمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــزمه کن
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .